........اخرش هم عشق من با قطره ی اب ریخت.........
....
....
♦سالها...♦
♥پنهانت کرده بودم
♥در سبزینه آن گیاهی که در
♥کالی احساسم روئیده بود
♥احساسم را کشتم
♥در هیاهوی نوبری بلوغ
♥و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم
♥خواستنم ریشه در ابدیت داشت
♥سالها...
♥من ندانستم تو
♥عشق از " گلشن امروز " میخواهی
♥و بودن از " خوشه الان " میچینی...
نظرات شما عزیزان: